Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-05-01@03:35:20 GMT

بانویی که امام خمینی آرزو داشت فرمانده باشد

تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۸۵۴۸۴

بانویی که امام خمینی آرزو داشت فرمانده باشد

به گزارش خبرنگار توانا؛ عاطفه غریبی: «او برای شکنجه من، دست‌ها و پاهایم را به تخت می‌بست و شمع روشن را روی بدنم می‌گرفت تا هم قطرات داغ و هم شعله شمع مرا بسوزاند.» این بخشی از خاطرات طاهره سجادی  به دست فریدون توانگری معروف به آرش است. ساواک از این شکنجه گرها کم نداشته است حتی برخی از آن‌ها مخصوص شکنجه‌ دادن زنان بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

طاهره سجادی در بخش دیگری از خاطراتش اشاره می‌کند که از همان ابتدای ورود به زندان کمیته مشترک با مشت و لگد ساواکیان همراه بود و بعد از آن وارد اطاق شکنجه می‌شدند و با باتوم، شک الکتریکی، عریان کردن بدن و ضربات باتوم، مصلوب کردن و... انجام می‌شد. یکی از شکنجه‌های ساواک برای زنان این بود که موهای آنها را دور دست می‌گرفتند و دور اطاق شکنجه می‌گردانند و با ضربات کابل بر بدن آنها می‌زدند.

فریدون توانگر معروف به آرش از معروف‌ترین شکنجه‌گران ساواک بود، آموزش‌های خود را زیر نظر سازمان سیا و موساد دیده بود و زنان را به فجیع‌ترین شکل ممکن شکنجه می‌کرد.

این نشان از حضور پررنگ زنان از همان ابتدای انقلاب اسلامی و نقشی که دوشادوش مردان توانستند ایفا کنند دارد، اما ضربات شکنجه ساواکیان بی رحم به حدی بود که برخی از بانوان زیر این شکنجه ها طاقت نمی‌آوردند، برخی از آن‌ها مجروح می‌شدند و یا در سکوت و گمنامی به شهادت می‌رسیدند.

مرا بکشید ولی چادرم را برندارید

«پدر و مادرم را به زندان ضد خرابکاری اوین ( موزه عبرت فعلی) بردند و من را به شیرخوارگاه ساواک!» این را مهدی جعفری فرزند طیبه واعظی که در دو سالگی‌ پدر و مادرش توسط ساواک دستگیر شدند، تعریف می‌کند.

طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده‌ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج کرد. همین ازدواج مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله‌ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.

  به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد. آن‌ها به علت تحت تعقیب بودن ساواک زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۱۳۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، گشت‌های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه‌ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت ‌نظر قرار می‌گیرد. طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه باید اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد غافل از آنکه خانه زیر نظر است. صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود اما مأموران در پی او بودند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب مرتضی هم شناسایی می‌شود.

سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست. طیبه پس از اتمام فشنگ‌هایش به همراه فرزند چهار ماهه‌اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می‌کند و در درگیری به شهادت می‌رسد. 

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: «مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.» طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت‌ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند.

روز سوم اردیبهشت روزنامه‌ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند.

روز سوم اردیبهشت روزنامه‌ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند. محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته‌اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می‌گردد.

تو یک زن جوان فرمانبر هستی؛ ای کاش فرمان بده بودی!

روز را در زندان های سخت و طاقت فرسای ساواک با تمام شکنجه‌هایی که الان هنوز آثار جراحت های آن را در بدن دارد، گذراند؛ و بعد از ۲۶ روز که انقلاب به پیروزی رسید تنی خون آلود و پیکری نیمه جان از زندان آزاد شد. در حالی که می‌گوید: «ترس و کابوس‌های آن زمان هنوز در وجودم هست و گاهاً وقتی بیدار می‌شوم حس می‌کنم هنوز در زندان‌های ساواک قرار دارم.»
معصومه چلیپا متولد ۱۳۳۴ در کرمانشاه است، در ۱۳ سالگی ازدواج کرده و صاحب ۴ فرزند شد بیش از نیم قرن در کنار مردی زندگی کرد که وقتی به خاطر مجروحیت‌هایش توان بسیاری از امورات زناشویی را نداشته و اصرار برای زن گرفتن او داشت با مخالفت از سوی همسرش مواجهه می‌شد.

در ۲۹ آذر  سال ۵۷ در زمان پخش اعلامیه دستگیر شد. او می‌گوید: «با وضعیت خون آلود مرابه شهربانی بردند و ۴۸ ساعت بعد با چشم‌های بسته مرا به مکان نامعلوم که بعدها فهمیدم مکان ساواک بوده بردند و ۶ روز بازداشت بودم. مرا مورد شکنجه و آزار جسمی و روحی شدیدی قرار دادند  وبا شعله شمع بدنم را سوزاندند و گاهی با چاقو بدنم را زخم می‌کردند و باعث شد یک چشمم را از دست دادم اما با تمام این سختی ها یکبار از کارهایم برای برپایی انقلاب اسلامی در ایران منصرف نشدم و به راهی که انتخاب کرده بودم افتخار می‌کردم.»

زندان کمیته مشترک ساواک؛ موزه عبرت فعلی

ازسال۵۷ تاکنون بیمار است اما با همین بدن جانباز در راه آرمان‌های انقلاب از پا ننشسته است. در دیداری که با امام خمینی(ره) داشت، امام به او گفتند: «غصه من این است که تو یک زن جوان فرمانبر هستی؛ ای کاش فرمان بده بودی.»

سوزن ته گرد را زیر ناخن رد می‌کردند،دو تا سه تا زیر هر ناخن!

«وقتی برف را می‌بینم سال ۵۳ در ذهنم تداعی می شود.» حمیده نانکلی در مرداد ۱۳۳۷ در تویسرکان متولد شد و ۳ ماهه بود که خانواده‌اش به تهران مهاجرت کردند. در سن ۱۵ سالگی در سال ۱۳۵۳ دستگیر شد. قبل از او برادرش امیر مراد نانکلی دستگیر شده بود و چون هیچ اطلاعی از هم‌تیمی‌هایش را لو نداده بود زیر شکنجه‌های سخت ساواک به شهادت رسید، حمیده و خانواده او از این شهادت اطلاع نداشتند تا وقتی که حمیده هم دستگیر شد. او قرار بود نامه‌ای پنهانی که حامل آدرس رئیس زندان بود به دست افرادی برساند تا او ترور شود.اما بعد از انتقال نامه دستگیر می‌شود. بعد از دستگیری حمیده مستقیم به اطاق بازجویی می‌برند و او را از دست آویزان می‌کنند تا رابط نامه و محتوای آن را بگوید

حمیده نانکلی به مدت ۶ ماه در زندان‌های ساواک بود و به هر شکل ممکن شکنجه شد. او در بخشی از خاطراتش می‌گوید: «ما را روی تخت می‌بستند دو دست از بالا و دو پا از پایین را به تخت می‌بستند و با کابل به کف پا می زدند، بسته به سبک و سنگین بودن پرونده‌ها شکنجه‌ها فرق می‌کرد؛ مثلا خانم دباغ و خانم سجادی سوزاندن با سیگار را چندبار تجربه کردند. روی نقطه‌های حساس بدن آتش سیگار را خاموش می‌کردند یا ناخن را می‌کشیدند.»

«ناخن چسبیده را چطور می‌توانستند بکشند؟ سوزن ته گرد را زیر ناخن رد می‌کردند، دو یا سه تا زیر هر ناخن! بعد با فندک یا شمع این سوزن‌ها را داغ می‌کردند، سوزن که داغ می شد حرارت زیر ناخن می‌رفت و باعث عفونت ناخن می‌شد بعد ناخن می افتاد. برای همین آنهایی که ندیدند می‌گفتند ناخن را می‌کشیدند ولی اصلش به همین صورت بود.» حمیده در اثر این شکنجه‌ها در زندان ساواک دچار ۳۰ درصد جانبازی شد و بعد از دو سال و نیم در زندان‌های پهلوی در ۱۸ خرداد ۵۶ آزاد شد.

خونش مهر تأییدی بر حضور زنان در جبهه‌های حق علیه باطل بود

علاوه بر این شکنجه‌ها که باعث به شهادت رسیدن یا جانباز شدن زنان در زندان‌ها می‌شد تعداد زیادی از این بانوان توسط تیراندازی مستقیم در راهپیمایی‌ها به شهادت رسیده‌اند. تعداد این زنان شهیده هم بسیار زیاد است از جمله شهیده محبوبه دانش آشتیانی که در ۲ بهمن سال ۱۳۴۰ در تهران در خانواده‌ی مذهبی به دنیا آمد.
محبوبه به طور مستمر در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و با پخش اعلامیه و نوشتن شعار بر روی دیوار سهم خود را در انقلاب اسلامی ادا می‌کرد، همچنین کتابخانه‌ای را در منطقه‌ای پایین‌تر از خیابان سیروس اداره می‌کرد و برای بچه‌های محروم جنوب شهر کتاب می‌برد. به علاوه یک برنامه مطالعاتی به آنها داده بود، برایشان داستان‌های اسلامی تعریف می‌کرد و به این ترتیب، یک حرکت اجتماعی را در میان کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود.

محبوبه در مدرسه رفاه تحت تعلیم معلمان مبارز قرار گرفت و آموزش خانواده و مدرسه، پایه های اعتقادی و مبارزاتی او را مستحکم کرد. محبوبه علاوه بر قرآن و نهج البلاغه، کتاب‌هایی که درباره مسائل سیاسی و مبارزاتی نوشته می شدند را نیز مطالعه می‌کرد. دو سال آخر دبیرستان، هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزات در سطح جامعه، درس برای محبوبه تبدیل به مسئله‌ای فرعی شد و با افزوده‌شدن آگاهیش نسبت به جامعه، با عزم یک مسلمان رشید، به شکلی جدی وارد عرصه مبارزات شد.

محبوبه نیز در میان تظاهرکنندگان بود.  او که غسل شهادت کرده بود و   سلاح‌های سنگین مأموران امنیتی بر پشت‌بام خانه‌های اطراف میدان را می‌دید، لحظه‌ای تردید نکرد و خود را به ضلع شمالی میدان، که محل تجمع زنان بود رساند.

صبح روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ پهلوی دوم که از گسترش تظاهرات و مبارزات مردم به هراس افتاده بودند، تصمیم گرفتند که در تهران و یازده شهر دیگر به مدت ۶ ماه حکومت نظامی ‌اعلام کنند، اما مردم بی‌اعتنا به اخطارها در صف‌های فشرده به طرف میدان ژاله رفتند و در آن‌جا تجمع کردند. محبوبه نیز در میان تظاهرکنندگان بود. او که غسل شهادت کرده بود و سلاح‌های سنگین مأموران امنیتی بر پشت‌بام خانه‌های اطراف میدان را می‌دید، لحظه‌ای تردید نکرد و خود را به ضلع شمالی میدان، که محل تجمع زنان بود رساند.

دیری نگذشت که صدای گلوله و فریاد همه جا را گرفت و عده زیادی از تظاهرکنندگان در خون خود غلطیدند و به شهادت رسیدند. هدف این تیراندازی‌ها پراکنده‌کردن مردم و ترساندن آنها نبود بلکه همه گلوله‌ها به قصد کشت شلیک می‌شد.

پرچم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی‌ در دست محبوبه بود. او شجاعانه بر سر عقیده خود ایستاده بود و شعار می‌داد که ناگهان گلوله به قلب او خورد و بر زمین افتاد و در خون خود غلطید تا خونش مهر تأییدی بر حضور زن مسلمان ایرانی در همه عرصه‌های نبرد حق علیه باطل باشد.

شما در آتیه برای مملکت ما پشتـوانه هستید

امـام خمینـی خطـاب به این بـانـوان فـرمــودند: «شما خـواهران در ایـن نهضت سهم بسزایی داشته اید. شما سهم بزرگـی در نهضت اسلامی ما دارید. شما در آتیه برای مملکت ما پشتـوانه هستید. مـا بـایـد به زنان خـویـش افتخـار نماییـم. چه افتخاری بالاتر از اینکه زنان بزرگـوار ما در مقابل رژیـم ستمکار سابق و پـس از سرکـوبـی آن در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان در صف اول، ایستـادگـی و مقاومتـی از خـود نشان دادنـد که در هیچ عصـری چنین مقاومتی و چنیـن شجاعتـی از مردان ثبت نشده است.»

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: زنان شهید ساواک زنان مقاومت زندان ها دستگیر شد شکنجه ها دو سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۸۵۴۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مطهری امام

دوازدهم اردیبهشت 1358 ش درحالی که تنها دو_ سه ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی می گذشت ، یکی از تلخ ترین و خسارت بار ترین حوادث نا گوار برای رهبر انقلاب وآینده نظام جمهوری اسلامی به دست اشقیای از جنس خوارج رقم خورد و «متفکر و فیلسوف و فقیه عالی‌مقام » حضرت آیت الله مرتضی مطهری (أعلی الله مقامه ) با تیر جهالت و عداوت به شهادت رسید .

مقامی که برای آن عالم ربانی غایت آمال بوده ولی برای رهبر واستاد بزرگ او مصیبتی بسیار سنگین و برای ایران و نظام نوپای آن خسارتی غیر قابل جبران بوده است.

درباره شخصیت ذو ابعاد و جان پاک و افکار و اندیشه متقن و روشنگر استاد شهید بسیار گفته شده و نوشته شده و البته همچنان جامعه و جوانان و همگان نیازمند اندیشه زلال اسلامی او می باشند . اما در این مجال و مقال به نسبت و ارتباط و ارادت و علاقه و اعتماد آن اسلام شناس بزرگ و امام خمینی پرداخته می شود.

استاد شهید سیزدهم بهمن 1298ش متولد شده و در دامن مادر و پدری مؤمن و پاک سرشت و اهل عبادت و خدمت بالید. او در سنین کودکی به مکتب خانه رفت و مراحل اولیه آموزش را آغاز کرد و در حدود سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و حدود دو سال در آن محیط تحصیلات مقدماتی علوم اسلامی را فرا گرفت .

وضعیت حوزه های علمیه در آن دوران گرفتار دیکتاتوری مذهب ستیز رضا خانی بود و سرو سامان مناسبه نداشت و به همین خاطر مرتضای جوان و تشنه ی معارف و حقایق به فریمان برگشتو حدود دو سال با بهره گیری از کتابخانه پدر به تأمل و تفکر واندوختن اطلاعات مذهبی و به ویژه مطالعه تاریخ اسلام اشتغال داشت.

«اغلب کتاب دستش بود و فقط مطالعه می کرد. بعد ها در قم می گفت من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم» (پاره ای از خورشید،صفحه76)

در همان دوران سخت و سیاه که ترکیب دیکتاتوری رضا خان و تحولات سلطه جویانه و زیاده خواهانه جهانی ، جنگ جهانی دوم را رقم زد و ایران به اشتغال متجاوزین در آمد و ملت ایران نمی دانست از فرار شاه ظالم خوشحال باشد و یا از اشغال کشور و قحطی عمومی ناراحت باشد؛ مرتضای جوان در جستجوی دست یابی  یا بی گوهری بود که فطرت او بدان سو هدایتش می کرد. یکای از برادران استاد می گوید:« ایشان شش- هفت ماه بعد از فوت مرحوم آیت الله حائری به قم رفت .» (همان، صفحه 76 )

رحلت آیت الله حائری دهم بهمن 1315 بوده و با این حساب آیت الله مطهری در پاییز 1316 به همرا دایی خود مرحوم شیخ علی روانه قم شد و از اینجا بود که عنصر کلیدی اساتید و مربیان بزرگ در شکل دهی به شخصیت این جوان جویای حقیقت و طالب کمال و سعادت به ایفای نقش پرداخت .

سه عنصر والدین - ژنتیک، معلمان و مربیان و محیط که سازنده شخصیت آدمی هستند، برای استاد مطهری به بهترین نحو مهیا گردید و او از پدر و مادری مؤمن و وارسته برخوردار بود که همانها محیطی ایمانی و معنوی برای زندگی این کودک و نوجوان فراهم کردند و به رغم نامناسب  بودن محیط عمومی کشور، محیط خانه وخانواده برای مرتضای جویای حقیقت مطلوب و سازنده بود تا اینکه «هجرت» سازنده او به قم رقم خورد و او از پاییز 1316 تا پاییز 1331 به مدت پانزده سال مراحل تحصیل و تهذیب را سپری کرد و از برترین و بهترین الهی مردان در طبقه اساتید کسب فیض کرد. وی گرچه از بزرگانی چون آیت الله حجت و آیت الله محقق داماد هم استفاده علمی کرده است ؛ ولی اثر گذاران اصلی بر شخصیت علمی و معنوی استاد شهید مطهری  حضرات آیات: بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و میرزا علی آقا شیرازی بوده اند.

آوازه فقاهت آیت الله بروجردی چنان انتشار یافته بود که بعضی از جویندگان فقاهت از حوزه علمیه قم به بروجرد و محضر آن فقیه محقق می رفتند که یکی از آنها استاد مطهری بود که تابستان 1322 از قم به بروجرد رفت و تحصیلات حوزه علمیه قم را به تحصیل در بروجرد بدل کرد، چنانچه پس از هجرت آیت الله بروجردی به قم از سال 1323تا سال 1331 که در قم اقامت داشته در درس های فقه و اصول آن استاد شاگرد پرور شرکت می کرد و از برجستگان محضر آن فقیه بزرگ بوده است .

استاد مطهری گرچه به صورت رسمی از سال 1329تا1331  و تنها فلسفه مشاء - بخشی از الهیات شفاء بوعلی – را در کلاس درس علامه طباطبائی شاگردی کرد و در جلسات مخصوص «اصول فلسفه و روش رئالیسم» حضور می یافت ، ولی از همان زمان تا پایان عمر خود ارتباط علمی با ایشان و بهره گیری از محضرشان داشت شرح و تبیین  کتاب اثر گذار اصول فلسفه و روش رئالیسم و نیز بهره گیری از تفسیر عظیم المیزان در بیانات و تألیفات ایشان مشهود است.

آشنائی و ارتباط و ارادت طرفینی  او با آیت الله میرزا علی آقا شیرازی هم اتفاق غریبی است . او خود می نویسد :

« تابستان سال 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم . تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با «نهج البلاغه» آشنا کرد . او دست مرا گرفت و اندکی وارد «نهج البلاغه» کرد... از آن پس چهرۀ « نهج البلاغه»  در نظرم عوض شد ، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد.  گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم ... به خود جرئت می دهم و می گویم او به حقیقت « عالم ربانی» بود... او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب .

فقه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار می رفت... او با « نهج البلاغه» می زیست،با «نهج البلاغه» تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این می تپید ... راستی مرد حق و حقیقت بود.» (سیری در نهج البلاغه، صفحه12-7).

اما استاد شهید آیت الله مطهری که باید کل دوران تحصیلات بسیار مؤفق و با برکت او را در حوزه علمیه مشهد و قم بیست سال دانست، طولانی ترین مدت شاگردی و نیز تنوّع دروسی که استفاده کرده بود، شاگردی در محضر امام خمینی بوده است. او که از همان مشهد شیفته حکمت الهی و حکمای ربانی شده بود، آغاز آشنایی و ارتباط خود با حضرت امام را چنین روایت کرده است :

«پس از مهاجرت به قم، گمشدۀ خود را در شخصیتی دیگر یافتم . فکر کردم که روح تشنه ام از سرچشمۀ زلال این شخصیت سیراب خواهد .

اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود به معقولات را نداشتم اما درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد.

بدون هیچ اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبۀ هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم.

بخش مهمی از شخصیت من در آن درس و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از اسناد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم . راستی که او «روح قدس الهی » بود.» (علل گرایش به ما دیگری،صفحه9-8).

متفکر شهید در طول این دوازده سالی که گفته، درس های اخلاق که توصیفش نمود و حکمت متعالیه و اصول فقه و فقه را از محضر این اسناد الهی تحصیل کرد و علاوه بر تسلط و تخصّص فوق العاده در این رشته های اصلی علوم اسلامی، جان و روح خود را صیقل داده و همانند این اساتید بزرگ و سازنده خود، بی مبالغه از علمای ربانی گردید و با همین سرمایه علم و دانش والا و روح و جان  تهذیب شد،مؤفق به آن همه خدمت فکری و تربیتی طی دهها سال وآثار ماندگار او همچنان منشأ روشنگری و هدایت می باشند.

درس اخلاق معروف حضرت امام از سال 1315تا سال1323 به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم مجمع مشتاقان کمال بوده و البته معلوم نیست شهید مطهری از چه سالی در آن درس حضور می یافته ولی شاید قید دوازده سال دلالت کند که از حدود سال 1318 یا 1319 این توفیق را داشته که یکی از شاگردان آن درس باشد واما درس دیگری که او از محضر امام خمینی فرا گرفته بود، حکمت متعالیه بوده است . اهل این رشته می دانند که طالبان فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه دو کتاب محوری را تحصیل می کنند؛ شرح منظومه ملا هادی سبزواری و اسفار صدر المتألهین.

استاد مطهری آخرین دوره تدریس شرح منظومه امام خمینی را درک کرد و در واقع خلاصه و عصاره حکمت متعالیه را بر محور این کتاب از ایشان که بیش از دو دهه  استاد برجسته و شناخته شده حکمت صدرائی و عرفان نظری و عملی بوده، استفاده کرده است .

حضرت امام به موازات درس شرح منظومه و دروس دیگری که داشت، اسفار را نیز برای شاگردان سطح بالاتر تدریس می کرد و آیت الله مطهری و تعدادی از شاگردان درس شرح منظومه پس از اتمام آن کتاب از استاد اجازه گرفته و در درس اسفار شرکت کردند و کتاب نفس اسفار را از محضر او بهره بردند و به گفته هم مباحثه یازده ساله او مرحوم آیت الله منتظری دیگر بخش های اسفار را با توجه به آشنائی و تسلط بر حکمت متعالیه، مباحثه کردند و بدین صورت استاد حکمت صدرائی آنها تنها امام خمینی بوده است.

آنان همچنین در دهه بیست علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول آیت الله بروجردی، از استاد فلسفه و اخلاق خود – امام خمینی – در خواست کردند درس اصولی برای آنها داشته باشد و به مدت هفت سال مباحث أمارات و و اصول علمیه دانش اصول را به صورت بسیار تحقیقی فرا گرفتند، درسی که هم استاد و هم شاگردان اصلی، آن را بسیار جدّی گرفته بودند و محصول آن درس هفت ساله به قلم امام دو جلد انوار الهدایه، یک جلد استصحاب و یک جلد تعادل و ترجیح و اجتهاد و تقلید و نیزرساله لا ضرر شده است.

در درس فقه نیز مدت چند ماه مقداری از «کتاب الزکاه» را فرا گرفتند .

دوران دیگر از ارتباط و همراهی این استاد و شاگرد در آغاز نهضت امام خمینی بوده که منجر به دستگیری و زندانی شدن این دست پرورده حضرت امام شده بود،اما مهم تر اینکه این ثمره فاخر اساتید برجسته حوزه علمیه قم در دهه های سی،چهل و پنجاه در تهران و محیط دانشگاه و حلقه های فکری اهل فکر اسلامی، با قلم توانا و بیان رسای خود سخنگوی اسلام قرآن و نهج البلاغه کرده بود و در این عرصه علاوه بر محدودیت ها و مزاحمت های حکومت ضد اسلامی و دیکتاتوری، با «تحجر» و «التفاط» مواجه بود که به مثابه دو لبه یک قیچی آن اسلام شناس بزرگ را مورد آزار و اذیت و مزاحمت قرار می دادند .

عده ای با افکار متحجرانه و قیافه مقدس مآ بانه تحمل دیدن کتاب «مسئله حجاب» و «نظام حقوق زن در اسلام » را نداشتند و حتی به شکوه پیش امام در نجف گفتند آقای مطهری با نوشتن کتاب «مسئله حجاب»موجب بی حجابی زنان شده است و از طرف دیگر اهل التقاط پندارها  و یافته های خود را به نام اسلام عرضه می کردند که مقدمه کتاب « علل گرایش به ما دیگری» استاد شهید شکوه از این طیف است.

آیت الله مطهری در اوج غربت پدید آمده از این طیف ها و هجمه های آنان ، در سال 1356 نامه ای تاریخی به استاد و مربی خود می نویسد و در این نامه حتی لب  به شکوه می گشاید :

« استاد و مقتدای بزرگوارم ! حوادث ناگوار پی در پی برای اسلام از یک طرف و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگواراز طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدّی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم از خداوند متعال مسألت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد... خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشیم .»(سیری در زندگانی استاد مطهری، ص219).

استاد شهید در این نامه از جریان های : مارکسیستی ، مجاهدین، مخالفین روحانیت جریان شریعتی نام برده و به معرفی آنها پرداخته و به رهبر خود می گوید:

« گروه های چهار گانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر ونظر وبیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند؛ شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است :

به گردا گرد خود چندان که بینم               بلا انگشتری ومن نگینم

 

ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد.این مقدار بثّ شکوی را جز به مثل حضر تعالی که استاد عالیقدرم و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه ها هستم ... بار دیگر تکرار می کنم من جداً از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرت عالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروه ها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده خواهد بود .»

به موازات افزایش دیکتاتوری رژیم پهلوی و وابسته تر شدنش به آمریکای سلطه گر، آگاهی های ملت ایران با رهبری امام خمینی ارتقاء یافت و موج انقلاب اسلامی آغاز گردید و توطئه شاه و صدام، حضرت امام را وادار به هجرتی سرنوشت ساز نمود و همان چهار ماه سرنوشت ساز اقامت ایشان در پاریس به مثابه شب قدر مبارزات ملت ایران، به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم دیکتاتوری و تأسیس نظام مردمی – اسلامی جمهوری اسلامی منجر شد. در مدت اقامت رهبر مبارزات در پاریس استاد مطهری جزء اولین شخصیت هایی بود که به دیدار و زیارت امام شتافت و او خود می گوید :

«من که قریب به  دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه شد.» (پیرامون انقلاب اسلامی، صفحه 21)

در همین دوران استاد شهید با بیان رسا و تبیین های گویای خود به مثابه سخنگو و ترجمان فکر و اندیشه امام خمینی عمل می کرد و در تلاش شبانه روزی در کنار دوستان و همرزمان دیگر خود مانند شهیدان بهشتی و با هنر و مرحومان هاشمی رفسنجانی و مولوی اردبیلی در کنار چند تن از رجال مذهبی – سیاسی غیر روحانی هسته اولیه شورای انقلاب را طبق نظر و مأموریت امام خمینی شکل دادند و تظاهرات های عظیم میلیون ها تن از ملت را هدایت و مدیریت کردند و به خصوص او اندیشه پیشنهادی امام خمینی درباره نظام جایگزین نظام سلطنتی؛ یعنی «جمهوری اسلامی» را تشریح می کرد، به اینکه این نظام سیاسی جایگزین به معنای مدیریت و گزینش مدیران نظام جدید با رأی و نظر و انتخاب واقعی و نه نمایشی ملت ایران خواهد بود و در چنان نظامی احکام و موازین اسلام به مثابه « مواد» این «صورت» خواهد بود تا از ترکیب این دو به تباهی ها و عقب ماندگی ها و وابستگی ها خاتمه داده شود چرا که تحلیل عمیق خودشان از تحولات دوران معاصر ایران چنین بوده است :

« ملت ایران در طول تاریخ خود، به استثنای فترتهای  کوچک و محدود، در زیر چکمه استبداد به سر برده و از این رو با اینکه به اعتراف اهل بصیرت یکی از باهوش ترین و با استعداد ترین ملل جهان است  نتوانسته است در عرصه بین المللی استعداد های خود را بروز دهد .

در هفتاد و اندی سال پیش که از استبداد به ستوه آمده بود به رهبری روحانیونی آگاه و مجاهد و پایمردی مجاهدینی مسلمان کوشش کرد رژیم آزادی و دموکراسی را در ایران برقرار سازد، ولی این دولت مستعجل نپایید و کودتای 1299که با کودتای 1332 تأکید شد بساط آزادی و دموکراسی را برچید و حکومت فردی و استبدادی را بار دیگر برقرار کرد.» ( نامه ها و ناگفته ها، صفحه 199 )

به اعتقاد استاد متفکر، « اگر آزادی و دموکراسی محفوظ می ماند ملت ایران امروز در ردیف مترقی ترین کشور های جهان بود، در صورتی که پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بی سوادی و فرهنگ و تمدن در ردیف عقب مانده ترین کشور های جهان است .

اختناق سیاسی و اجتماعی و محرومیت از آزادی و مشارکت در تعیین سرنوشت خود یکی از موجبات خشم و نفرت این مرد است.» (همان)

البته هدفی که آن استوانه و رکن فکری انقلاب اسلامی برای مبارزات در نظر داشت و جامعه ای را که انتظاری می کشید چنین بوده است :

« برچیده شدن حکومت استبدادی و برقراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی رشد و تکامل انسانی و اجتماعی است، اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اجتماعات همراه با امنیت وواقعی قضایی و اجتماعی و بدون دخالت و مزاحمت های رنگارنگ دستگاه های انتظامی .» (همان،صفحه 202).

در نگاه استاد شهید بُعد اسلامی جمهوری « با الهام از روحانیون طراز اول آشنا به مقتضیات زمان» قابل اجرا می باشد. دو وصف « طراز اول » و «آشنابه مقتضیات زمان» بسیار جای تأمل و تفکر دارد و باید دید آیا در این زمینه طبق این معیار ها عمل شده و یا عمل می شود و برترین عالمان دینی و آگاه ترین آنها به زمان و اقتضائات و نیاز های زمان و زمانه نقش دارند و یا تنزل سطح، تنها به مؤید ها میدان داده می شود ؟!

استاد شهید  از حیث اقتصادی جامعه ساخته شده در جمهوری اسلامی را چنین جامعه ای می داند : « اجرای برنامه اقتصادی نوین بر اساس مبارزه صادقانه با فواصل طبقاتی و بالا ترین سطح تولیدات کشاورزی و صنعتی کردن کشور با برنامه صحیح و جلوگیری از اسراف وتبذیر بودجه عمومی به عناوین مختلف.»(همان،صفحه203 )

باید پس از گذشت چهار دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی صادقانه ومنصفانه به کارنامه اقتصادی آن با چنین هدفی که ترسیم شده بود نمره داد که چه وضعیتی داریم و معاش ملت چه جایگاهی دارد؟!

استاد شهید در پایان این مکتوب خود که در سال 1357 نوشته بود تصریح می کند که :« بار دیگر تأکید می کنم که اجرای همه این خواسته ها فرع بر این است که اولین خواسته اجرا شود [ یعنی برچیده شدن حکومت استبدادی و بر قراری نظام دموکراسی بر طبق موازین اسلامی و رسیدن به آزادی که شرط اصلی تکامل انسانی و اجتماعی است]  بدون آن هیچ چیز دیگر عملی نیست و اگر عملی شود مانند همیشه جز صورت سازی و اغفال نخواهد بود.» (همان)

این مطهری بود که داغ شهادت او امام خمینی را داغدار و گریان کرد و آن مربی بزرگ و مقتدای او آن گونه از او سخن گفته که برای هیچ یک از بزرگان بزرگوار دیگر نگفته است :

« ضایعه أسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی‌مقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم ؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد . در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست .» (صحیفه امام، ج،ص؟ )

حضرت امام مطهری عزیز خود را چنین وصف می کند :

« مطهری که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود.»

و او از شخصیت هایی می داند که  با فداکاری « در زندگی و پس از آن با جلوه خود نور افشا نمی کرده و می کنند.» و « با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها  نور می افشانند.» چنین بود که امام او را «فرزند عزیز» و « پاره تن» خود می نامد و در اولین سالگرد شهادت او پیام می دهد، کاری که برای دیگر شهیدان و الاقدر تکرار نشد و نوشت :

« مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود .... من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود.»(صحیفه امام ،ج،ص )؟

امام خمینی این متفکر بزرگ را « اسلام شناس عظیم الشأن » می نامد و همینجا است که باید از حوزه های علمیه و حکومت  جمهوری اسلامی می پرسید که با تفکر و اندیشه والا و روشنگر این « اسلام شناس عظیم الشأن » در حوزه ها و ارکان حکومت چگونه برخوردی شده و می شود ؟!

آیا در این چهار دهه حوزه های علمیه سعی کردند محصولات آنها اسلام شناسانی از سنخ و جنس مطهری باشند یا وضعیت به گونه ای دیگر رقم خورده وپیش می رود ؟!

آیا در ارکان حکومت و بخش های مختلف تقنینی و اجرائی و قضائی و در دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهش نظام جمهوری اسلامی دغدغه ها و اهدافی که آن مغز متفکر ترسیم کرده بود پیگیری می شود و یا اینکه افکار دیگری از سر غفلت و یا با اهدافی خاص جایگزین شده است؟!

آنچه در این مختصر آمده ترسیمی شتاب زده از شخصیتی بزرگ و اسلام شناسی عظیم الشأن بوده که اسلام را در مکتب اهل بیت با دو ویژگی و فصل مقوّم  « عقلانیت » و « عدالت » شناخته بود و به همان صورت معرفی می کرد و تفکر شیعی در اندیشه استاد شهید مطهری حول دو عنصر « عقل » و «عدل» می چرخید و اینجاست که باید وضعیت و کارنامه نظام جمهوری اسلامی را با این دو معیار سنجید و آسیب شناسی کرد و انحرافات و اشتباهات را اصلاح کرد و تمام سعی و تلاش معطوف به این باشد که این ثمره مجاهدات و وعده های امام خمینی و بزرگانی چون استاد شهید مطهری واقعاً مایه افتخار و الگو قرار گرفتن باشد و مبادا که عبرت آیندگان گردیم.

دیگر خبرها

  • کلام امام خمینی (ره) درباره بی‌اعتمادی به آمریکا
  • نامه محرمانه ساواک درباره عروس بزرگ امام(ره)
  • دستور ساواک برای بازرسی از عروس امام (ره)+ سند
  • فیلم/ شوخی گل آقا با امام خمینی با این ولخرجی‌ ورشکست نشوید؟
  • شوخی گل آقا با امام خمینی (ره) + فیلم
  • دستور ساواک برای بازرسی از عروس امام
  • انتشار اسناد ساواک درباره بازرسی از همسر سیدمصطفی خمینی
  • مشکلات جسمی اسرای فلسطینی بعد از آزادی بر اثر شکنجه در زندان
  • مطهری امام
  • شهادت اسیر فلسطینی ۱۰ روز بعد از بازداشت توسط نظامیان صهیونیست